گریه برمرگ شجاعها   2009-07-17 14:26:54

زیبا‌ترین تصویر این رابطه وقتی‌است که در همان جلسه مردانه ملک‌رستم میگوید: و تا هزاران سال خون همه به کین ما خواهد جوشید کاکا!
جامش را سرکشید و ادامه‌داد: خون سیاوشان!
یوسف لیوانش را رو به زری دراز کرد، اما چنان ترسی از حرفهای آنها زری را دربر گرفته‌بود که تنگ‌بلور آب از دستش افتاد وشکست. (صفحه 198 سووشون سیمین دانشور)
با اینهمه زری هرگز نمی‌اندیشید که وقتی مرا بیرون دایره مردانه‌شان نگه‌میدارند، دیگر چه انتظاری دارند تا مثلا در برابر تاراج خانه‌ـ گوشواره‌ها، کره‌اسب خسرو و دست‌آخر خود یوسف‌ـ مقاومت کنم؟ بهتر از آن وقتی است که زری خسته و کوفته از دیوانه‌خانه و مطب به خانه بازمیگردد و یک‌راست با سری که درد میکند به اتاق‌خواب میرود و می‌اندیشد: ( اگر آرام نگیرد شبشان را خراب میکنم.) یوسف به قصد معالجه او میاید:
یوسف یک سینی دستش بود که روی عسلی جلو میزآرایش گذاشت. در سینی یک کاسه آب‌گرم بود که از آن بخار بلند میشد. حوله کوچک را در آب‌گرم خیس کرد و فشارداد و گذاشت روی صورت زنش.
وبلاخره:
دوتا پنبه مرطوب از گلاب روی چشمهای بسته زری گذاشت و پرسید: چرا خودت را به این‌حد خسته میکنی؟ زری ناگهان گریه‌اش گرفت. هق‌هق‌کنان گفت: چرا باید این‌همه بدبختی باشد؟ یوسف پنبه‌ها را که روی بالش افتاده‌بود برداشت، ازنودرگلاب خیس کرد، فشار داد و روی چشمهای زری گذاشت و گفت: مسؤل بدبختی‌ها تو نیستی! زری پا شدونشست وپنبه‌ها در دامنش افتادوگفت: تو هم نیستی. پس چرا خودت رابخطر می‌اندازی؟ (صفحه 225 سووشون)
درتقابل با این حمایت‌های مردانه، ظریف یا خشن، زری گاه می‌اندیشید: خدایا این مردها چه‌جور آدمهایی هستند؟ خودشان میدانند فایده ندارد، امابرای‌انکه ثابت‌کنند وجوددارندو مردی ومردانگی در وجودشان نمرده و بعدها بچه‌هایشان بروی گورهایشان تف نیاندازند با دستهای آزادخودگور...زبانم لال...خدانکند. (صفحه 198 سووشون)
میدانیم که واقعیت چنین است، یا در شکلی کلی این‌گونه است، و دانشور به همت جلوه وجمال نقش‌باز، خواست یا ناخواست، به زیباترین‌شکل همین واقعیت را نشان داده‌است. اما اشکال برسر تحول زری است. یعنی وقتی به تبع پیام قصه مک ماهون قراراست آدم‌ها مختار باشند، و به‌دنبال بسیاری حوادث که خوانده‌ایم زری متحول میشود، یعنی از سرحفظ موجود میگذرد و خطر میکند، میگوید:
شوهرم را به‌تیغ ناحق کشته‌اند. حداقل کاری که میشودکرد عزاداری‌است. عزاداری که قدغن نیست. در زندگیش هی ترسیدیم و سعی کردیم اورا هم بترسانیم حالا در مرگش از چه میترسیم؟ آب ازسرمن‌یکی که گذشته... (صفحه 293 سووشون)
امروز به این نتیجه رسیدم که درزندگی و برای زنده‌ها باید شجاع بود... اماحیف که دیر به این فکر افتادم. بگذارید به جبران این نادانی، در مرگ شجاعها خوب گریه کنیم. ( صفحه 294 سووشون)

جدال نقش با نقاش در اثار سیمین دانشور هوشنگ گلشیری




نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات